تاریخ و مسائل ایران

هر کشوری در طول تاریخ خود با معضلات و سختی‌هایی مواجه بوده است که شاید بسیاری از آن‌ها انتخاب حاکمان و مردم آن نبوده است؛ ولی شرایط تاریخی و اجتماعی به‌ گونه‌ای پیش رفته است که مشکلات گریبانگیرِ آن ملت شده است. به‌تبعِ قدمت هر کشور و گستره جغرافیایی آن، میزان دشواری مشکلات هر کشور نیز متفاوت خواهد بود.

ایران، وطنمان، در طول تاریخ چندهزار ساله خود مهد مشکلات عدیده بوده است که اگر هر ملت دیگری در تاریخ چند صدساله خود درگیر آن بودند نامی از آن‌ها در پهنه جغرافیای فعلی جهان باقی نمانده بود. از حملات گسترده جهان‌گشایان تا دست‌درازی های عدیده همسایگان، از بلایای خانمان برانداز تا آفات خائنانِ برانداز. در هر دوره زخمی به پیکره میهنمان نشسته است و گاه لرزه به اندامش افتاده ولی هنوز سربلند ایستاده است.چه چیزی باعث تاب‌آوری ایران شده است؟ چه چیزی بوده است که به ایرانیان کمک کرده است که از پس مشکلات خود فائق آیند؟

تدبیر مسائل در طول تاریخ

قطعاً دلایل متعددی در این مسئله دخیل بوده است. یکی از این نکات باید به آن توجه جدی کرد این است که ایرانیان مسائل خود را در طول زمان توانسته‌اند بر اساس مبانی و اصول خود یا حل کنند یا به‌نوعی تدبیر کنند. گاهی حل بعضی از این مسائل سال‌های درازی به طول انجامیده است؛ ولی بالاخره با صبر و توکل بر آن پیروز شدند.

  • یکپارچه‌سازی همراه با تساهل ایران در زمان هخامنشیان برای حفظ وحدت
  • تلاش سامانیان برای حفظ زبان فارسی بدون حذف زبان وحی الهی
  • سعی خواجه نصیرالدین طوسی برای کنترل مغولان
  • تلاش امیرکبیر برای پیشرفت ایران
  • کوشش مشروطه‌خواهان برای کم‌کردن استبداد و نزدیک‌شدن به عدالت‌خانه
  • جان‌فشانی مردم در راه آرمان‌های دینی در دهه پنجاه که منجر به انقلاب اسلامی شد

همه از اقداماتی بود که به دنبال حل مسائل ایران و ایرانیان بود.

چیستی مسئله

مسئله: فاصله بین وضع موجود و وضع مطلوب

مراد ما از مسئله این است که مسئله فاصله بین وضع مطلوب و وضع موجود است. حل مسئله فقط ارائه راه‌حل یا درک مشکلات وضع موجود نیست؛ بلکه باید با نگاه به وضع مطلوبی که برخاسته از آرمان‌هاست از دل وضع موجود به سمت قله‌های آرمانی حرکت کرد. راه‌حل مسیری است که افرادی از وضع کنونی به سمت نقطه ایدئال حرکت می‌کنند.

تدبیر مسائل و جهانی‌شدن

بسیاری از مسائل به طور کامل حل نمی‌شوند و در هر دوره به‌نوعی خود را نشان می‌دهند و نیاز است که آن‌ها تدبیر شوند. اما در زمانهٔ فعلی مشکلات ما نه‌تنها رفع یا تدبیر نمی‌شوند؛ بلکه روز‌به‌روز پیچیده‌تر و غامض‌تر می‌‌شوند. یکی از این دلایل این است که ما از برهه‌ای به بعد نه‌تنها مشکلات خود را داشتیم؛ بلکه مشکلات فرهنگ غربی به دلیل برخورد با تمدن غرب گریبان‌گیر ما شده است و در دنیایی که با سرعت به سمت جهانی‌شدن پیش می‌رود ما نیز درگیر مشکلاتی هستیم که جهان دچار آن است. مثل معضل خانواده، نوجوانی و بحران‌های آن، پیری جمعیت، مدیریت رسانه‌ها… .

دیگر دلایل تدبیرنشدن مسائل

نیاز است که ما هم مانند پیشینیان به دنبال راه چاره باشیم و با امید و صبر به دنبال ایران قوی باشیم. اما فقط یکی از دلایل حل‌نشدن مسائل ما، امتزاج و التقاط مسائل ما و غربیان است. دلایل دیگری نیز برای این امر وجود دارد. مسائلی مثل جدایی نظر و عمل، بی‌نسبتی علوم‌انسانی با مسائل ایران و ریشه نداشتن راه‌حل‌ها در فرهنگ ایرانی‌اسلامی.

جدایی نظر از عمل

یکی از مسائلی که متأسفانه کشور ما و به‌خصوص فضای دانشگاهی ما را درگیر خود، کرده است؛ مسئله جدایی نظر و عمل است. شکافی که اکنون به تعارض کشیده شده است. برخی از اساتید دانشگاهی که معتقدند که جامعه دچار معضلاتی است و وضعیت نامناسب است و افراد در صف و مسئولینی که اعتقاد دارند که پاسخ‌های فضای آکادمیک یافته‌های ذهنی است که با دنیای واقعی فاصله دارد.

درصورتی‌که در گذشته این علما بودند که پیش‌گام مسائل بودند و امثال شیخ بهایی و خواجه‌نصیر نه‌تنها مقام حکومتی داشتند؛ بلکه از زعمای بزرگ علمی دوران علمی خود به‌حساب می‌آمدند. البته بسیاری از علما در حکومت‌ها نقشی نداشتند که یا به دلیل همکاری‌نکردن آنان با حاکمیت مستقر بوده است یا به‌خاطر ترس دولت‌ها بوده است؛ ولی اگر شرایط زمانی مهیا بود این علم بود که حلّال مشکلات جامعه بود.

اما در کشور ما متأسفانه نه‌تنها دانشگاه حل‌کننده مشکلات نیست؛ بلکه خود یکی از مشکلات به‌حساب می‌آید. این مسئله نه‌تنها برای دانشگاه رقم خورده است؛ بلکه برای حوزه‌های ما هم ایجاد شده است و به همین دلیل تمایل برخی به شبیه‌کردن حوزه به دانشگاه، حوزه را از نقش تاریخی فاصله انداخته است.

همراه نشدن مبانی با مسائل

به‌جز جدایی ساحت علم و عمل؛ عمده اهتمام فضای آکادمیک در ایران ناظر به مسائل غرب است. نظریات جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، علوم تربیتی، علوم سیاسی و… همه از مهم‌ترین سرفصل‌های دوره کارشناسی و تحصیلات عالی است. مسائلی که صاحب‌نظران ارائه کردند تا گره‌ای از مشکلات جامعه خویش بر اساس مبانی آن فرهنگ بیابند. شوربختانه که ما هر سال این مسائل و نظریات را به فرزندان این مملکت یاد می‌دهیم بدون آنکه به آنان یاد دهیم که مسائل خود و کشور خود را حل کنند. دانشجویانی تربیت کرده‌ایم که از معضلات ناراحت هستند؛ ولی نمی‌دانند که تنها راه‌حل آن در دستان خودشان است و اساتید به‌جای آموزش این اصول به آنان نظریاتی یاد می‌دهند که قرار بود به آنان شیوه‌ حل‌کردن مسئله را بدهد؛ نه خود این نظریات موضوع درس و بحث باشد.

حال اگر فردی هم بخواهد به سمت حل مسائل یا قبل‌تر از آن، شناخت مسائل، برود تنها چیزی که آموخته است این است که با توجه شناختی که از نظریات کسب کرده است راه‌حلی بدهد. راه‌حلی که یا برای آن جامعه بوده است یا اگر هم بتوانیم در جامعهٔ خود پیاده کنیم باید اقتضائات آن را هم ببینیم و ملاحظه کنیم. بسیاری از اقداماتی که در کشور ما شده است ناظر به راه‌حل‌هایی است که نه‌تنها مسائل ما را حل نکرده است؛ بلکه مشکلی به آن افزوده است.

مبانی و مسائل علوم‌انسانی

«مسئله ایران» داشتن

دراین‌بین، دانشجویانی که باید نیروی محرکه جامعه ما به‌مانند گذشته باشند هر کدام یا ناامید است یا نمی‌داند که باید چه کند. عده‌ای از حل مشکلات قطع امید کرده‌اند؛ زیرا فکر می‌کنند همه راه‌ها به بن‌بست خورده است. افراد دیگری نیز به دنبال حل معضلات هستند و راه چاره را نمی‌یابند.

یکی از نشانه‌های این امر کوچ فارغ‌التحصیلان مهندسی به علوم‌انسانی است. افرادی که فکر می‌کنند که راه‌حل مشکلات کشور در علوم‌انسانی است و وقتی در مقطع تحصیلات تکمیلی به این رشته می‌آیند متوجه می‌شوند که با آنچه فکر می‌کردند چه فاصله عمیقی وجود دارد.

به هر ترتیب هنوز مشکلات ایران برپاست و اگر به آن فکر هم نکنیم باز هم دامن‌گیر ماست. هرچه جلوتر برویم معضلات بیشتر از گذشته می‌شوند و حل آنان سخت‌تر و دشوار‌تر. باید به خودِ مسئله بیشتر فکر کرد و ریشه همه مسائل را یک کلمه دانست و آن هم مسائل ایران است و ما هم مانند پدرانمان برای حل آن مسئله بکوشیم. شاید بتوان گفت مسئله اساسی، «مسئله ایران» داشتن است.