تاریخچه هوش و استعداد

در قرن 18 و 19 میلادی چند تن از دانشمندان و فیلسوفان مانند ژان ژاک روسو و امانوئل کانت و فرانسیس گالتون باور به این داشتند نبوغِ ذاتی است که آدمها را به دستاوردهای بزرگ میرساند و ادعا میکردند که اکثر افراد برجسته، عضو یک خانواده بودند. این نبوغ از سن پایین در کودکان وجود دارد و از خانواده به ارث میرسد؛ اما نکتهای که این ادعا در نظر نمیگرفت این بود که چنین خانوادههایی بستر و امکانات خوبی داشتند و کودکان از سن پایین با کتاب خواندن بزرگ میشدند.
با این حال قرن بیستم علاقهه شدیدی بین دانشمندان شکل گرفت تا درباره مفهوم هوش بیشتر بدانند و آن را اندازهگیری کنند. در این زمان افرادی چون آلفرد بینه، اسپیرمن، ریموند کَتِل و لوئیس ترمان به دنبال اندازهگیری IQ و بررسی نوابغ بودند و مشاجره بین ذات و محیط شدت گرفت. در آخر تلاش برای یافتن یک عامل عمومی [1] که پیشبینیکننده موفقیت باشد به نتیجه نرسید و هوش چیزی نبود که دانشمندان دنبالش بودند تا بتوانند دستاوردهای بزرگ را با آن تفسیر کنند.
بعد از سیطره بحث هوش در قرن بیستم دانشمندان با بررسی زندگی افراد برجسته در حوزههای علمی و غیرعلمی به این نتیجه رسیدند نبوغ افراد نبوده که آنها را به چنین جایگاهی رسانده؛ بلکه تلاش بسیار، آنها را به تخصص و تبحر رسانده است. اینکه فرد باانگیزهای دائماً تلاش میکند تا از بازخوردها بیاموزد و در تمرینهای هدفمند شرکت کند تا فراتر از محدودیتهایش پیش برود. شکستهای چنین افرادی از موفقیتهایشان بیشتر است و با وجود شکست ادامه میدهند.
[1]. G Factor
دیدگاهتان را بنویسید